خوندنیها

نظر یادتون نره

خوندنیها

نظر یادتون نره

زن زیبایی که عاشق مرد زشتی شد!

مرد جوان نگاهی به آینه انداخت و آهی کشید! این لبهای کلفت؛ این صورت پر از جوش و سیاه!! این قد کوتاه و این شکم برآمده که گویی یک متر جلو تر از خودش حرکت می کند! گویی همه زشتیها یکجا در او جمع شده بود!
مرد جوان گوشه ای نشست و به فکر فرو رفت:
«آخه چه کسی حاضر میشه زن من بشه! چه کسی حاضره که دلبر من بشه و یه عمر با یه مرد هیولانما زندگی کنه!»
توی همین فکرها بود که یک زن زیبا که اگر بدآموزی نداشت آنرا برایتان وصف می کردیم جلو مرد زشت قصه ما ظاهر شد و گوشه چشمی تکان داد که یعنی بله...!!
مرد جوان اول فکر کرد که خواب است و روی همین تصور چند سیلی به صورتش زد اما نه! بیدار بیدار بود!
انگار معجزه شده بود و زن زیبایی عاشق مرد هیولاشکل شده بود!
زن زیبا قدم زنان چون آهویی خرامان جلوش راه میرفت و دلبری می کرد و در آخر با اشاره چشمی به او فهماند که: دنبالم بیا...!!
از قدیم گفته اند که کور از خدا چه می خواهد جز دو چشم بینا! روی همین حساب مرد جوان بدنبال زن زیبا راه افتاد تا....(بگذریم!)
زن زیبا داخل خانه ای شد و پرده حجاب نصف و نیمه اش برداشت و هیجانات کذایی مرد جوان زشت صورت که الان زشت سیرت هم شده بود؛ به اوج رسید!
زن زیبا نگاهی به طبقه بالای ساختمان انداخت و دختر بچه ای را صدا زد!
مرد جوان دیدکه دختر بچه ای به زیبایی همان زن از طبقه بالا پایین آمد و آنگاه زن زیبا به دختر بچه گفت:
«ببین! اگه امشب هم توی خواب شلوارت را خیس کنی به این آقا غوله میگم بیاد اینجا و بخوردت!!!»
دختر بچه بیچاره با چشمانی گریان برگشت طبقه بالا!!
سپس زن زیبا به مرد زشت قصه ما رو کردو گفت:
آقا! دست شما درد نکنه! واقعا بچه های این دوره و زمونه را باید ترسوند تا کار خرابی نکنن!!! حالا لطفا بفرمایید بیرون و دیگه مزاحم نشید!!

نظرات 6 + ارسال نظر
شیما چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:00 http://http://delneveshteshima.blogfa.com/

سلام
ممنون که به وبم اومدید
وب جالبی دارید
عاقبت چشم چرونی هم خیلی جالب بود

سلام.
به به.....چه خوش اومدین.
مرسی از لطفتون.
زود زود سر بزنین

نازنین چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:41 http://nazaninkhoshroo.blogsky.com

خیلی خوشم میاد از مطالبت!
فقط اگه میشه قالب وبلاگتو عوض کن!

اختیار داری
مگه قالبش خوب نیست؟

negar چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:11 http://tahekhat.blogsky.com/

ســــــــــــــــــــــلام...
خوبی؟
ممنون بهم سر زدی بازم بیا اونورا خوووشال میشم...
مطلبت خیلی قشنگ بود همچنین وبلاگت هم خیلی قشنگه...خوشم اومد...ایول

سلام.ممنون از لطفت عزیزم.
شمارو ایول
بازم سر بزن(زود زود)

negar چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:15 http://tahekhat.blogsky.com/

ا منم باز اومدم...
منم الان میلینکمت...وبلاگ تو هم خوووشگله...

شهرزاد چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 19:31 http://www.gholleh.blogsky.com

سلام
واقعا که چه بی رحم!

سلام شهرزاد خانوم
بی رحم نمیشه گفت.مرده همین که متوجه شد که خواب نیست سریعا مغرور شد و اون سیرت پاکی هم که داشت از دستش رفت.یه جور امتحان بود

زیبا پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:14

قشنگ بود...

معلومه که بعد از خوندن کلی خندیدی.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد