خوندنیها

نظر یادتون نره

خوندنیها

نظر یادتون نره

متن آهنگ تقدیر از شادمهر عقیلی

باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست


تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست


با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی


باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی


کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه


اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه


دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور


وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور


آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره


عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره


باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی


راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی


پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی


محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی


پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی


محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی


باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست


تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست


باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی


راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

سوء تفاهم های دخترانه

1.روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.
بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!

2.یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.

3. بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!

4. آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.
بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.

5. اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.

6. سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.

7. بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم:
اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم iQ اصلاْ نداره.

8. بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
بعداً فهمیدم حاجت داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.

9.ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!

10.بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه موبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش.

اعترافات خنده دار مردم

بالاخره اولین کامنت بعد سال تحویلو تونستم بنویسم و با مطلب خنده دار شروع کردم.

بخونید و لذت ببرید

ادامه مطلب ...