خوندنیها

نظر یادتون نره

خوندنیها

نظر یادتون نره

سوالات یک بچه حین تماشای فیلم ....

«بابا جون؟»
«جونم بابا جون؟»
«این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟»
«خب... خب... خب حتما اینجوری راحتتره دخترم.»
«یعنی با لباس راحتی سختشه؟»
«آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!»
«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟»
«.......هیس بابایی، دارم فیلم میبینم.»
« باباجون، کم آوردی؟!»
«نه عزیزم، من کم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم.»
«خب راستشو بگو چرا این خانمه با مانتو خوابیده بود.»
«چون خانم خوبیه و حجابشو رعایت میکنه.»
«آهان، پس یعنی مامان من خانم بدیه؟»
«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبیه.»
پس چرا بدون مانتو میخوابه؟»

«خب مامانت اینجوری راحتتره.»
«اون آقاهه هم چون میخواسته حجابشو رعایت کنه با کت و شلوار خوابیده بود؟»
«نه عزیزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.»
«پس چرا خانمش که خیلی هم خانم خوبیه بهش کمک نکرد لباسشو در بیاره؟!»
«چون میخواست شوهرش روی پاهای خودش بایسته.»
«واسه همینه که شما نمیتونید روی پاهای خودتون بایستید؟»
«عزیزم مگه تو فردا مدرسه نداری؟»
«داری میپیچونی؟»
«نه قربونت برم عزیزم، اما یه بچه خوب که وسط فیلم اینقدر سوال نمیپرسه؛ باشه عسل بابا؟»
«اما من هنوز قانع نشدم.»
«توی این یک مورد به مامانت رفتی؛ خب بپرس عزیزم.»
«چرا باباها توی تلویزیون همیشه روی مبل میخوابن؟»
«واسه اینکه تختخوابشون کوچیکه، دو نفری جا نمیشن.»
«خب چرا یه تخت بزرگتر نمیخرن؟»
«لابد پول ندارن دیگه.»
«پس چرا اینا دوتا ماشین دارن، ما ماشین نداریم؟»
«چون ماشین باعث آلودگی هوا میشه، ما نخریدیم عزیزم.»
«آهان،
یعنی آدما نمیتونن همزمان دوتا کار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و خانومه که حجابشون رو رعایت میکنن، باعث آلودگی هوا میشن، شما و مامان که باعث آلودگی هوا نمیشین حجابتون رو رعایت نمیکنین؛ درست گفتم بابایی؟»
«آره دخترم، اصلا همین چیزیه که تو میگی، حالا میشه من فیلم ببینم؟»
«باشه، ببین بابایی اما تحت تاثیر این فیلمها قرار نگیری بری ماشین بخریها، به جاش برو به مامان یاد بده حجابشو موقع خواب رعایت کنه که تو اینقدر موقع جواب دادن به سوالاتم خجالت نکشی!»

نظرات 5 + ارسال نظر
سوسن یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:44 http://sussan18.blogfa.com

سلام . ممنون از نظر لطفت.خیلی جالب بود. باز جای شکرش باقیه اگه آدما بتونن یه کار خوب انجام بدن . اینروزا کمتر دیده میشه که کسی حتی برا یه کار خوب خودشو به زحمت بندازه.

سلام.
آره واقعا راس میگی.دیگه این روزا کمتر کسی به فکر اینو اونه ولی همینشم جای شکر داره.خداکنه این چند تا هم از دست نره
مرسی

سوسن یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 14:46

ممنونم از نظر لطفت . اما من نگفتم پیرم . مگه ۹۶ سال پیره؟؟!!!! حضرت نوح ۳۰۰ سال عمر کرد . حضرت ابراهیم تو ۱۰۰ سالگی اولین بچش بدنیا اومد.بازم ممنونم که من زدم تو ذوقت و شما به روی خودت نیاوردی.

پرنیان یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 15:07

سلام
جامعه ی ما این روزها پر از ضد و نقیض هاست و کودکان ما دائما دارن در این ضد و نقیض ها زندگی می کنند . خدا می دونه در آینده چه بلائی سر اعتقاداتشون بیاد.

سلام پرنیان خانوم.
خیلی خوش اومدین و خیلی خوش گفتین.
ممنونم

پرنیان یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 15:45

سلام علی آقا عزیز
راستش نوشتن باید حسش بیاد بعد کلمات خودش مثل رود جاری می شن.
ممنونم برای توجه ولطفی که به نوشته های من دارین.
چشم ... حتما در اولین فرصت که این رود جاری شد و در من قلیان گرفت ... اوامرتون اجرا خواهد شد.

سلام ممنون از لطفی که بهم دارین.مرسی.انشاا...رود نوشته جدیدتون هر چه سریع تر جاری شه.

مهربون دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 13:42 http://mehraboon.blogsky.com

وب زیبایی داری وممنون بخاطر مطالبتواینکه کامن گذاشتی
مرسی بخاطر لینک
شمارولینک کردم
پاینده باشید

سلام.ممنون از لطفت
شما هم پاینده و موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد